به ترتیب برای
به ترتیب in English - Persian-English Dictionary Glosbe
Check 'به ترتیب' translations into English. Look through examples of به ترتیب translation in sentences, listen to pronunciation and learn grammar.
Moreمعنی و ترجمه "به ترتیب" به انگلیسی
2019.1.6 1- ترجمه تحت الفظی عبارت فارسی. مثلاً اینکه تک تک کلمات عبارت “به ترتیب” را به انگلیسی تبدیل کنیم که به این کار ترجمه تحت الفظی عبارت “به ترتیب” می گویند. 2- و ترجمه محتوایی عبارت “به ترتیب” به انگلیسی که از نظر محتوی هیچ
Moreبه ترتیب - معنی در دیکشنری آبادیس
معنی انگلیسی: respectively, sequential مترادف ها پیشنهاد کاربران respectively موقعی استفاده می شود که مثلاً بخواهیم بگوییم: آهن و فولاد به ترتیب در دمای 800 و 1300 درجه سانتیگراد ذوب می شوند in order For the skills
Moreترتیب - معنی در دیکشنری آبادیس
ترتیب - معنی در دیکشنری آبادیس ترتیب مترادف ترتیب: انتظام، انضباط، نظم، توالی، سامان، نسق، نظام، آراستگی، تنظیم، دستور، رژیم، قاعده، نهاد، رسم، شیوه، قانون، تامین، تدارک برابر پارسی: سان، پایه، پی آیی،
Moreترجمه به ترتیب به انگلیسی ، فرهنگ لغت ...
چگونه "به ترتیب" را به انگلیسی ترجمه می کنید؟ : in turn, resp, respectively. جملات نمونه : غرض من از این دو جمله را شاید بتوان به ترتیب با مثالهای بعدی روشن کرد.
Moreبه این ترتیب در انگلیسی ، ترجمه ، فرهنگ ...
Ten Eighty اضافه کردن مثال ترجمه های "به این ترتیب" به انگلیسی در زمینه، حافظه ترجمه صرف کلمات ساقه کلمات را مطابقت دهید همه هرکدام به این ترتیب جملات فزونی گرفت، thus sentences swelled MIZAN میخواست به این ترتیب بفهمد
Moreبه ترتیب کردن در انگلیسی ، ترجمه ... - Glosbe
(به ترتیب) گفتن 3 - (نمایش یا کنسرت و غیره) تمرین کردن - - تمرین دادن rehearse به ترتیب حروف الفبا میزان کردن alphabetize به ترتیب خرید در دفتر ثبت کردن accession اضافه کردن مثال ترجمه های "به ترتیب کردن" به انگلیسی در
Moreترجمه ترتیب به انگلیسی ، فرهنگ لغت ... - Glosbe
ترجمه "ترتیب" به انگلیسی . order, arrangement, sequence بهترین ترجمه های "ترتیب" به انگلیسی هستند. نمونه ترجمه شده: که در زمانهای خاصی و به ترتیب خاصی بروز می کنند. ↔ And they come in a certain order, at a
Moreبدین ترتیب - معنی در دیکشنری آبادیس
بِدَینِِ: به قرض دادنی یا به وام دادنی. بدین الی اجل مسمی : به وام دادنی تا زمان معین. از این قرار ؛ مطابق این حکم. ( ناظم الاطباء ) . به این ترتیب. به این طریق. به این وضع. امر به ترتیب دادن. as such.
Moreمعنی ترتیب واژهیاب
لغتنامه دهخدا. حرف ترتیب . [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرفی که از عدد اصلی ، عدد ترتیبی سازد، و آن «ام » است که درپایان اعداد فارسی درآید. شمس قیس آنرا حرف عدد نامیده گوید: میمی مفرد است ...
More